ب - نسبتبه ارزشها
نشانههاى تعارض را مىتوان در رویکرد جبهه اموى نسبت به ارزشها نیز جست و جو کرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزشهاى ناب اسلامى بود که از جمله مىتوان به این موارد اشاره کرد :
1- رویکرد به بدعتها و ...
حکومت معاویه سرتاسر آکنده از انواع خلافها و ظلمها در ابعاد مختلف آن بود که برخى عبارتند از :
در ایام خلافت خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را ترک کرد. وقتى علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جارى نمىکنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.»
معاملات ربوى را تجویز کرد. به طورى که ابودرداء در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شنیدم که مردم را از معاملات ربوى نهى کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.» و معاویه بىاعتنایى کرد و ابودرداء - با این که قاضى دمشق بود - از کار دست کشید و به مدینه رفت. برخى از احکام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد.
نسبت به شعائر هر طور مىخواست عمل مىکرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد. با این که پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرموده بود: «لیس فى العیدین الاذان و الاقامة.»
خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد. لباس حریر پوشید و ... .
2- علنى کردن منکرات:
ماهیت ضد دینى حکومت بنىامیه چنان مبتذل بود که منکرات آنان به صورت علنى نیز بروز مىیافت. مانند آن که معاویه طى نامهاى زیاد بن عبید(ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابى سفیان الى زیاد بن ابى سفیان...» این کار معاویه موجب شد گروههاى زیادى مانند امام حسن و حسین(علیهماالسلام)، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حکم، ابوعریان و ابوبکره و حسن بصرى و... به این رفتار اعتراض کردند و نوشتند که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر؛ فرزند مال مادر است و زناکار باید سنگسار شود.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابى سفیان. زیرا به شهادت ابى مریم سلولى ابوسفیان از جمله کسانى بود که با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و ...
«معاویه مرا به لعن على امر کرده است، معاویه و على اختلاف داشتند. به هر کدام ظلم شده است، او را دعا مىکنم. لعنت خدا و ملائکه و خلق تو اى خدا بر کسى باد که ظلم کرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.»
مردم هم گفتند: آمین.
3- مبارزه با مشروعیت حکومت علوى:
در کنار تمام خلافهاى فوق، آنچه هدف اصلى معاویه بود، ساقط کردن حکومت علوى و فرزندان وى از مشروعیت بود. وى تلاش مىکرد براى تثبیت حکومت خود، جبهه مقابل را از مشروعیت بیندازد و براى این کار شیوههاى عجیبى نیز به کار برد که برخى عبارتند از:
الف - مشروعیتبخشى به خلافت خلفاى سهگانه:
معاویه براى این هدف از شخصیتهاى دینى و روحانى وابسته استفاده کرد تا به خیال خود زمینه کم رنگ شدن احادیث نبوى در مورد على(علیهالسلام) را فراهم سازد. لذا او بارها از کارگزاران خود مىخواست:
1- «با کمال دقت راویانى را که طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن مىگویند، شناسایى کنید و در مجامع شرکت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آنها درباره عثمان و پدرش براى من بفرستید.»به این ترتیب در مدت زمانى اندک احادیث متنوعى در مورد عثمان خلق شد.
2- معاویه همچنین به کارگزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند. هر حدیثى را که درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نکنید، مگر این که حدیثى از صحابه در رد آن براى من نقل کنید. چنین روایاتى چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را کم رنگتر مىکند و حجتشان را باطل مىسازد.»
این سیاست چنان پیش رفت که هر کسى حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) نقل مىکرد، دیگر به حدیث او با شک و تردید نگاه مىکردند. امام باقر(علیهالسلام) در مجلسى براى آگاهى مردم از اینگونه احادیث بیش از صد مورد را خواند و فرمود:
«مردم گمان مىکنند اینگونه احادیث صحیح است. آنگاه فرمود: هى والله کلها کذب و زور؛ اینها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»
ابان بن تغلب مىگوید: «خدمت امام باقر(علیهالسلام) عرض کردم: بعضى از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدى کهول اهل الجنة ابوبکر و عمر و ان عمر محدث و ان الملک یلقنه و ان السکینة تنطلق على لسانه و ان عثمان الملائکة تستحیى منه ...؛ روایت مىکنند که ابوبکر و عمر دو آقاى پیران اهل بهشت هستند و مىگویند عمر از ملائکه خبر مىگرفت و ملائکه مطالب را به وى تلقین مىکردند و آرامش و وقار بر زبانش جارى مىشد و مىگویند عثمان کسى است که ملائکه از او حیا مىکنند ... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اینها دروغ است.»
ب) قداست زدایى از سیماى امیر مؤمنان(علیهالسلام)
اقدام دوم معاویه این بود که از سیماى امام قداست زدایى کند و با این ترفند جایگاه او را از دلها بزداید.
شهید مطهرى(ره) مىنویسد: «على(علیهالسلام) از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، على(علیهالسلام) به صورت نیرویى باقى ماند و معاویه آن طورى که اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان مىدهد، از این موضوع خیلى ناراحت بود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتى علیه على(علیهالسلام) کرد.»
بخشى از تلاشهاى معاویه در این عرصه چنین است:
دستور داد در منابر رسما على(علیهالسلام) را سب کنند و آن را در خطبههاى نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این کار مىکرد.
در موردى از احنف بن قیس خواست که به على(علیهالسلام) لعن کند و او چون با اصرار معاویه رو بهرو شد، بر منبر رفت و گفت:
«معاویه مرا به لعن على امر کرده است، معاویه و على اختلاف داشتند. به هر کدام ظلم شده است، او را دعا مىکنم. لعنت خدا و ملائکه و خلق تو اى خدا بر کسى باد که ظلم کرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.» مردم هم گفتند: آمین.
صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام مىکرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار کرد بگوید آیه «من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله ...» که درباره على(علیهالسلام) در لیلةالمبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.
در این زمینه کار به جایى رسید که دست به بدعت در احکام هم زدند. مثلا چون در خطبههاى نماز عید على(علیهالسلام) را سب مىکردند و مردم به خاطر این که نشنوند از محل نماز خارج مىشدند، خطبهها را مقدم بر نماز کردند.
امام باقر(علیهالسلام) در مورد این اقدام بنىامیه مىفرمود: «و یروون عن على علیهالسلام اشیاء قبیحة و على الحسن و الحسین علیهماالسلام ما یعلم الله انهم قد رووا فى ذلک الباطل و الکذب و الزور؛ مطالب زشتى را درباره على علیهالسلام و حسن و حسین علیهالسلام نقل مىکردند که خدا مىداند همهاش باطل و دروغ و بهتان بود.»
4- تلاش براى تشکیل حکومت موروثى
آنچه هدف اصلى معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور مىزد، قبضه کردن حکومت و تثبیت آن در دست بنىامیه بود؛ همان هدف پنهانى که امام حسن از آن آگاه بود و براى اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:
«هذا ما صالح علیه الحسن بن على بن ابى طالب معاویة بن ابى سفیان: صالحه على ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین على ان یعمل فیهم بکتاب الله و سنة رسوله صلى الله علیه و آله و سیرة الخلفاء الصالحین و لیس لمعاویة بن ابى سفیان ان یعهد الى احد من بعده عهدا بل یکون الامر من بعده شورى بین المسلمین ...؛ این قرارداد صلحى است بین حسن بن على بن ابى طالب و معاویة بن ابى سفیان: با او مصالحه کرد به این که ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط که بین مسلمانان بر اساس کتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفاى صالح عمل کند و معاویه حق ندارد که پس از خود کسى را به جانشینى و خلافت انتخاب کند و تعیین خلیفه بر اساس شوراى بین مسلمانان باشد.»
و یا به این صورت که: «المادة الثانیه ان یکون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الى احد.»
اما معاویه در راستاى همان هدف اصلى خود، بعد از پانزده سال که موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفت یک همه پرسى عمومى به راه اندازد و براى فرزندش یزید از عموم مردم مکه، مدینه، شامات، عراق و ... بیعت بگیرد. براى این کار به تمام مراکز حکومتى بخشنامه کرد و مخالفان را با شدت تمام سرکوب کرد. اما مدتى بعد از طرح گرفتن بیعت عمومى متوجه شد که گروههاى خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیهالسلام است:
اولا: بسیارى از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا(صلى الله علیه و آله) چه مىکند چرا که در صلح نامه شرط کرده بود، براى معاویه خلیفه و جانشینى تعیین نشود.
ثانیا: امام مجتبى(علیهالسلام) در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوى برخوردار است و شایستگى عظمت و لیاقت او براى تصدى خلافت و زمامدارى جامعه زبانزد است.
از طرفى معاویه مىدانست که اگر موضوع ولایتعهدى را به مردم واگذارد، هیچ کس کمترین توجهى به یزید نخواهد کرد. از این رو معاویه به فکر افتاد نظر مخالفان را به سوى خود جلب کند و نامههایى به حسین بن على، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن جعفر و ... نوشت. امام حسین(علیهالسلام) در پاسخ نامه او نوشت:
«اتق الله یا معاویة! واعلم ان لله کتابا لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لک قتلک بالظنة و اخذک بالتهمة و امارتک صبیا یشرب الشراب و یلعب بالکلاب ما اراک الا و قد او بقت نفسک و اهلکت و اضعت الرعیة والسلام؛ اى معاویه! در مورد جانشینى فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان که براى خداوند منان صحیفهاى است که تمام اعمال ریز و درشت را ثبت مىکند و هیچ عملى از آن مخفى نخواهد ماند.
معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست که بخشى از آنان را با کمترین سوءظنى بکشى و عدهاى دیگر را متهم نمایى و دستگیر کنى. فرزندت یزید که آرمان تو است، شراب مىآشامد و به سگبازى مشغول است. معاویه! مىبینم که تنها با این کارت خودت را متزلزل مىسازى و دین خود را نابود مىکنى و مردم را از بین مىبرى.»
برگرفته از مقاله الف.آشورى امام حسن -علیهالسلام-و پاسدارى از ارزشها